چطوره ؟ قشنگ شده ؟ مشکلی نداره ؟

خاطره

خاطره هم عجب اسم قشنگی ها نه ؟
چقدر زیباست خاطره هایی که برای انسان پدید می یاد . چقدر دوست دارم خاطره هام رو زیادتر کنم . دوست دارم کارهای عجیب غریب تری انجام بدم که خاطره هام هم بیشتر بشه خدا رو چی دیدی شاید یه روزی کلا فلج شدم و نتونستم هیچ حرکتی بکنم یا حتی حرف بزنم اونوقته که می تونم با خاطره هام زندگی کنم .
اما گاهی برای بدست آوردن بعضی از خاطره ها یه کارهای دیوانه واری انجام می دم که آدم عاقل انجام نمی ده . یکی از همین کارها رو تو همین 10 روز گذشته انجام دادم و داره کم کم گندش بالا می یاد . آخه یکی نیست به من بگه : تی پٍر خوب ، تی مار خوب ،تو چرا ای طو ؟
این از این حالا اینو بشنوین
آقا این همه گفتن چت ،چت ما تجربه نکرده بودیم یعنی با مزاج پادشاهانه ما جور در نمی آمد . تا اینکه تصمیم گرفتیم این یاهم مسنجر رو نصب کنیم ببینیم چه خبره ، نصب نمودیم یه چند وقتی هم تو اتاقهای قشنگ قشنگ گذروندیم ، به ما پیشنهادهای عجیب غریب می دادن (سکس ، شماره تلفن ، آدرس خونه ، عکس ، سکس چت و ....) بعضی ها رو گلاب به روتون گیر می آوردیم بیچاره ها رو دق می دادیم با بعضی ها صادقانه و سادگانه (از اون کلمه های عجیب غریب)بر خورد می کردیم ولی با بعضی ها نمی شه صادق بود ، آخه این همه سوال تو دنیا هست یه سوال دیگه بپرسین هی می گن
Asl ?
می گم 19 کلی خوشحال می شن ،عطششون هم بیشتر می شه بعد می گن
M / f ?
می گم m   بهشون بر می خوره اساسی قهر می کنن می ذارن می رن آخه من چه گناهی کردم پسر شدم هان یکی به من جواب بده چرا همش پسرا دنبال چت با دختران ؟ نه خودمونیم چرا ؟ اه بعد می گن چرا به پسرا می گی دخترم . خب حق بدین دیگه . ای بابا تا می گی ها f   آقا اولین پیشنهاد چیه ؟ آفرین خودشه حالا بیا و درستش کن دروغ گفتی باید تا تهش هم بری ... هی اونا تعریف کن بده به من ، من تعریف کن بده به اونا به بعضی ها وسط کار گفتم پسرم فکر کنم همونجا سکته کردن مردن بدبختها تازه فکر می کردن به یه نون و نوایی می رسن بدبختها ............

بعد دیدیم نه اینجوری که نمی شه تعداد درخواستها داره زیاد می شه ،منم نمی رسیدم به این همه آدم تشنه سرویس بدم گفتیم بیاییم همشهری پیدا کنیم . آقا تو این اتاقها  گشتیم یکی به تورمون خورد  کلی خوشمان آمد . همشهری بود  ، همسن هم بودیم ، همجنس هم بودیم ،هم خیابونی هم بودیم ،هم محلی هم بودیم بابا خب حق بدین کلی خوشحال شدیم دیگه پیشنهاد داد قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم گفتیم چرا که نه باشه کی ؟ گفت امروز ساعت 5 بعد از ظهر (یعنی تقریبا دوازده ساعت بعد از اون لحظه) گفتیم کجا گفت فلان جا گفتیم باشه .آقا تا این ساعت پنج بشه کلی سفید سیاه شدم ،چقدر فکر کردم وقتی دیدمش بهش چی بگم ...... هی ساعت پنج شد با دوستم رفتیم ببینیم کیه ،( ها چیه رفیق بردم که اگه خواست منو اغفال کنه منو بزنه داش مشدی داشته باشم ) فکر می کنین کی سر قرار بود ؟ بابا دیدین چقدر با هم ، هم بودیم نمی دونم هم چی چی و از این حرفها نگو از شانس ما یه چند تا هم دیگه هم باید اضافه بشه . بابا خب همکلاسی سابقم بود دیگه مارو می گی ترکیدیم از خنده وسط خیابون ........
خب خوبی این خاطره در این بود که این دوست سابقم با من در یه وجهاتی همشکل و جور بود و این می تونست نقطه شروع خوبی برای همکاری های بعدی ما در زندگی باشه ،خیلی جالب بود فکر کنم در آینده دو همکار بسیار خوب برای هم بشیم و بتونیم در صحنه های مختلفی در کنار هم در جلوی دیدگان بیشمار و مشتاق و علاقمند میلیونها (نه؟) هزارها (نه؟) صدها(نه؟) دهها(نه؟) خلاصه تعدادی از علاقمندان بدرخشیم . به امید آنروزی که در اوج به خاطره زیبای اشناییمون بخندیم .
                                     خاطره           خاطره           خاطره
خونه لبریز سکوته 
                    خونه از خاطره خالی   
                                            من پر از میل زوالم 
                                                               عشق من تو در چه حالی ؟
 

دیدم بیکارین گفتم ...


 تصور کنید : یه روز گرم و داغ تابستونه ، دارید زیر آفتاب سر ظهر از تو پیاده روی یک خیابون خلوت رد می شید .یهو می رسید به یه بستنی فروشی ،بدجوری هوس می کنید مزه بستنی این مغازه رو هم بچشید . با خوشحالی وارد مغازه می شید و یه بستنی لیوانی سفارش می دید از اونجایی که عجله هم دارید تصمیم می گیرد بخاطر خلوت بودن پیاده رو بستنی رو در راه بخورید . قاشق قاشق بستنی رو می خورید یه همچین حس خوبی بهتون دست می ده که نگو و نپرس . و شما هم با گذاشتن قاشق تو دهنتون چشماتون رو می بندین تا حستون چند برابر بشه . یهو احساس می کنید یه نسیمی بهتون برخورد می کنه ولی این نسیمه با بقیه فرق داره همه نسیمها از جلو یا عقب به صورت آدم می خورن ولی اینیکی از بالا !! زیاد فکرتون رو مشغول نمی کنید نمی خوایید حس خوب بستنی خوردن رو از دست بدید . تصمیم می گیرید یه قاشق دیگه هم بستنی بخورید و این موضوع ساده رو به فراموشی بسپرید . قاشق بستنی رفت تو دهنتون ولی یه چیزی . چرا مزه این قاشق با بقیه فرق می کرد ؟؟؟ عجیبه تازه داغ هم بود نباید مزه بستنی اینقدر بد و اینقدر هم دماش زیاد باشه . چشماتون رو ظرف بستنی می ندازین و می بینین که

 حالا شما بگین به جای نقطه چین ها چی بنویسم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟